شنبه, ۲۲ اسفند ۱۳۹۴، ۱۰:۳۳ ب.ظ
قصه...
قصه اول :
یه شهر...یه کوچه...یه مادر با قباله...قنفذ با مغیره...
قصه دوم :
یه شب...یه تشییع...گریه های بی صدا...یه مزار مخفی...
قصه سوم :
یه مردتنها...بدون یار...هنوز شمشیرش روی دیواره...
قصه چهارم :
یه دختر... حالا شده مادر... شده یار... شده تنها...
قصه پنجم :
یه پسر...تماشاگر بود تو کوچه...همراه بود تو کوچه...
قصه ششم :
یه پسر...تو گودال...صدای غریب مادر...
قصه آخر :
یه مرد از نسل خورشید...
همون شهر ، همون کوچه ، همون قباله ، فرزند همون مادر ، همون شمشیرِ روی دیوار...
آن مرد آمد...آن مرد با ذوالفقار آمد...آن مرد سوار بر ذوالجناح آمد...
آن مرد منتقم است...
عاشق گمنام نوشت:
فاطمیه ایام شهادت مادر ماست
- ۹۴/۱۲/۲۲