Wellcom To Jalal Karimi Site

سایت شخصی آقای جلال کریمی

Wellcom To Jalal Karimi Site

سایت شخصی آقای جلال کریمی

۹ مطلب در آبان ۱۳۹۵ ثبت شده است


نزدیکِ اربعین دلِ جا مانده ها گرفت
یک بینوا برای خودش ربّنا گرفت ،

هرکس رسید سوال کرد : زائری ؟
از این سوال ، دلِ پُرخونِ ما گرفت !

آقا مگر "بَدان" به حریمت نمی رسند ؟
پس "حُر" که بود که جام بلا گرفت ؟!

باشد محل نده ... نبرم اربعین حرم
اما بدان که قلبم از این ماجرا گرفت ،

آنقدر گریه می کنم که بگویند عاقبت :
نوکر ز اشکِ خود سفرِ کربلا گرفت ،

اما ز راهِ دور ؛ سلام حضرت حسین ع
بارانِ اشک ، از این روضه ها گرفت ...


عاشق گمنام نوشت:


آبرویم رفت از بس به رفیقانم گفتم
کربلا قسمت من نیست شماها بروید

  • جلال کریمی


ﺑﺎ "ﺯباﻥ" ﻣﯿﺸود ﻣﺴﺨﺮﻩ ﮐﺮﺩ!
ﺑﺎ "ﺯباﻥ" ﻣﯿﺸود ﺭﻭﺣﯿﻪ ﺩﺍﺩ!

ﺑﺎ "ﺯباﻥ" ﻣﯿﺸود ﺍﯾﺮﺍﺩ ﮔﺮﻓﺖ!
با "ﺯباﻥ" ﻣﯿﺸود ﺗﻌﺮﯾﻒ ﮐﺮﺩ!

با "ﺯباﻥ" ﻣﯿﺸود "ﺩﻝ "ﺷﮑﺴﺖ!
با "ﺯباﻥ" ﻣﯿﺸود ﺩﻟﺪﺍﺭﯼ ﺩﺍﺩ!

با "ﺯباﻥ" ﻣﯿﺸود ﺁﺑﺮﻭ ﺑﺮﺩ!
ﺑﺎ "ﺯباﻥ" ﻣﯿﺸود ﺁﺑﺮﻭ ﺧﺮﯾﺪ!

ﺑﺎ "ﺯباﻥ" ﻣﯿﺸود "جدایی " انداخت!
ﺑﺎ "ﺯباﻥ" ﻣﯿﺸود "آشتی " داد!

با "زبان" میشود آتش زد!
با "زبان" میشود آتش را خاموش کرد!

حواسمان به زبانمان باشد. همین .


عاشق گمنام نوشت:


صبر برای ما واژه غریبی است !
همیشه درگیر زود قضاوت هایی هستیم که بهترین رابطه ها را خراب می کنند.
صبر کردن را باید آموخت صبر کردن را باید تمرین کرد
وقتی می خواهی چایی ات را بنوشی برای سرد شدنش عجله نکن ،
بگذار به آرامی سرد شود ،
از نفسهایت لذت ببر.
پشت چراغ قرمز ایستاده ای عجله نکن دیر یا زود به مقصد میرسی...
مهم این است یاد بگیری که صبر کنی...
صبر کردن دوای خیلی از دردهاست
بیا صبر کنیم...

  • جلال کریمی


پیامبر خدا صلى الله علیه و آله :

چهار چیز از گنج هاى بهشت است:

پنهان داشتن نادارى،

پنهان داشتن صدقه،

پنهان داشتن مصیبت

پنهان داشتن درد

  • جلال کریمی



بده در راه خدا، من به خدا محتاجم
من به بخشندگی آل عبا محتاجم

از قنوت سحر مادرتان جا ماندم
پسر حضرت زهرا به دعا محتاجم

مهربان، کاش زهیری بغلم می کردی
من به آغوش پُر از مِهر شما محتاجم

فطرس نفس مرا گوشه ی چشمی کافیست
با پر و بال شکسته به شفا محتاجم

شوق پرواز بده روح زمین گیر مرا
به جنون سر ایوان طلا محتاجم

دود این شهر مرا از نفس انداخته است
به هوای حرم کرب و بلا محتاجم


عاشق گمنام نوشت:


الهی،
ای کریمی که بخشنده عطایی
و ای حکیمی که پوشنده خطایی
و ای احدی که
در ذات و صفات بی همتایی

به ذات لایزال خود
جان ما راصافی خود ده
دل ما را هوای خود ده
و ما را آن ده که آن به

الهی به امید تو ....

  • جلال کریمی

عاشق گمنام نوشت:

خدایا
ببخشای نگاههای اشار‌ت ‌آمیز
سخــــنان بی‌فایده
خواسته‌های بی‌مورد دل و
لغـــــزش‌های زبان را ...

  • جلال کریمی


یا رقیه (س)...

گل سر نیست ولی موی سرم هست هنوز
تن من آب شد اما اثرم هست هنوز

جای سیلی ز روی گونه من پاک نشد
ردشلاق بروی کمرم هست هنوز

می توانم بخدا با تو بیایم بابا
جان زهرا کمی از بال و پرم هست هنوز

گفتم ای دختر شامی برو وطعنه نزن
سایه رحمت بابا به سرم هست هنوز

منکه از حرمله و زجر نخواهم ترسید
دختر فاطمه هستم جگرم هست هنوز

گفت که می زنمت اسم پدر را ببری
گفتم ای زجر بزن چون سپرم هست هنوز

همه دم ناز کشید و به دلم تسکین داد
جای شکر است که عمه به برم هست هنوز

با زمین خوردن من دیده خود می بندد
شره در چهره ساقی حرم هست هنوز

خاطرت هست که قنداق علی خونی بود؟
همه خاطره ها در نظرم هست هنوز

غصه معجر من را نخوری بابا جان
پاره شد معجرم اما به سرم هست هنوز


عاشق گمنام نوشت:

صلی الله علیک یارقیه (س)بنت الحسین الشهید ...

  • جلال کریمی

ﺑﻨﻮﯾﺴﯿﺪ ﻣﺮﺍ مستِ ﺍﺑﺎﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ
ﮔﺮﯾﻪ ﮐﻦ، عاشقِ دربستِ ﺍﺑﺎﻋﺒﺪﺍلله
ﻣﻦ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻣﺎﺩرِ ﺧﻮﺩ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺍﺑﺪ ﻣﻤﻨﻮﻧﻢ
ﮐﻪ ﺳﭙﺮﺩ ﻣﺮﺍ دستِ ﺍﺑﺎﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ
ﭘﺪﺭﻡ ﯾﺎﺩ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺩﺍﺩ ﺣﺴﯿﻨﯽ ﺑﺎﺷﻢ
ﻧﻮﮐﺮﺵ ﺑﺎﺷﻢ ﻭ ﭘﺎبستِ ﺍﺑﺎﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ
ﺑﻪ یلِ ﺍﻡ ﺑﻨﯿﻦ، ﺣﻀﺮﺕ ﻋﺒﺎﺱ ﻗﺴﻢ
ﻫﺴﺖ، هستیِ ﻣﻦ ﺍﺯ هستِ ﺍﺑﺎﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ
ﻫﺮ ﮐﺠﺎ ﺣﻮﺭ ﻭ ﻣﻠﮏ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺟﻨﺖ نبُوَد
ﺟﻨﺖ ﺁﻧﺠﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﻨﺸﺴﺘﻪ ﺍﺑﺎﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ
ﺑﺎﺭﻫﺎ ﮔﻔﺘﻪ ﺍﻡ ﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﮔﺮ ﻣﯿﮕﻮﯾﻢ
نوکرم، نوکرِ دربستِ ﺍﺑﺎﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ


عاشق گمنام نوشت:

اگر کسے میگوید نمیخواهم بمیرم،

فکر نکنید کہ از مرگ میترسد!!!

شاید او بہ غیر از "شہادت" راضے نیست...

  • جلال کریمی



دردی مثال درد و غمت، میشود مگر؟

رنگی سیاهی علمت، میشود مگر؟

اصلا بهشت با همه ی حور و کوثرش

باب ورودی حرمت، میشود مگر؟


عاشق گمنام نوشت:


حال و روزم بد به هم مےریزد آقا،
مدتیست
نقل هر مجلس شده
ویزای رفتن تا عراق ....

اللّهم ارزقنا ...

  • جلال کریمی



ای آورنده صبح
در جذبه نورت ته نشین شده ام.
هوایی چنین روشن،بی تابم می کند.
در این لحظات که روزی ام مقدّر خواهد شد،
مرا با دست هایی گشوده بر درگاهت برانگیز.

خدایا!
بر پیمان تو صبح کرده ام و به وعده ای که با تو داشته ام،ایمان دارم
باید گام هایم را محکم تر بردارم؛
وقتی با هر نشانه روشن،
بوی دوست را نزدیکتر حس میکنم.
باید همه چیز در من آغازی تازه داشته باشد.
این منم؛درصبحی سرشار،آغشته از خورشید.

عاشق گمنام نوشت :

الهی به امیدخودت.

  • جلال کریمی