ܓ✿یک بغض کهنه ܓ✿ کبوتران حرم چرخ میزدند ، یک بغض کـــهنه تــوی گلو داشت... می شکست! و آهسته می گفت : من که کبوتر نمی شوم!اما دلــ❤️ـــم به دیدن گلدسته ات خوش است...