Wellcom To Jalal Karimi Site

سایت شخصی آقای جلال کریمی

Wellcom To Jalal Karimi Site

سایت شخصی آقای جلال کریمی

سه شنبه, ۲۲ دی ۱۳۹۴، ۰۹:۵۷ ب.ظ

داستان(چوپان ومار)



چوپانی هر روز کاسه شیری جلو سوراخی میگذاشت مار بیرون می آمد شیر را می خورد وسکه ای در آن می انداخت.
چوپان مریض شد و به پسرش گفت همان کار را بکند.پسر وسوسه شد وخواست مار را بکشد وتمام سکه ها را بردارد
همین کار را کرد ولی مار زخمی شد و پسر را نیش زد وپسر مرد.
مدتی گذشت وچوپان پیر بی پول شد وبه رسم قدیم دوباره کاسه شیری جلو سوراخ گذاشت،مار شیر را خورد وسکه ای بدو داد وگفت:
پیرمرد دیگر برایم شیر نیاور چون نه تو مرگ پسرت را فراموش میکنی ونه من دم بریده ام را.

عاشق گمنام نوشت:
گاهی باید دل کند تا زخم کهنه فراموش شود...

  • جلال کریمی