- ۰۱ مرداد ۹۵ ، ۲۲:۳۹
مهربان خدایم
وقتی دلم ناآرام هست ، میدانم جایی از زندگی فراموشت کردهام...
نیازمندم به تــــــــو
به نگاهت
به توجهت
به مهربانیت
من جز تـــــو کسی را ندارم...
جز تـــــو هیچ کسی و هیچ چیزی آرامم نمیکند...
یا رفیقَ مَن لا رفیقَ لَه
تویی که هر وقت میخوانمت اجابتم میکنی...
پناهم باش، پناه دلی که جز تـــــــو کسی ندارد... خدایــــا_ببخش_اگه_دلتنگم
عاشق گمنام نوشت:
خدای من !!!
تو زیباترین " ﺣﻀﻮﺭ " ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﻨﯽ
ﻭﻣﻦ ﻋﺠﯿﺐ ﺑﻪ ﺁﻏﻮﺷﺖ ﺧﻮ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﻡ ...
ﺧﻮﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﻡ؛ ﺑﻪ ﺁﺑﯽ ﺁﺳﻤﺎﻧﺖ
ﺑﻪ ﺍﺟﺎﺑﺖ ﻫﺎﯼ ﺑﯿﺸﻤﺎﺭﺕ
ﺑﻪ ﺑﺨﺸﺶ ﻫﺎﯼ ﺳﺨﺎﻭتمندانه ات
ﺧﻮ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﻡ ﺑﻪ ﺗﻤﺎﺷﺎ ﮐﺮﺩﻥ ﻭ
ﺑﻮﯾﯿﺪﻥ ﮔﻠﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﻣﯽ ﻓﺮﺳﺘﯽ...
ﺧﺪﺍﯾﺎ !
ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻨﺪ ﭼﺸﻤﻪ ﻫﺎ ﺩﺭ ﺟﺎﺭﯼ ﺷﺪﻥ ﻭ ﻋﻠﻔﻬﺎ ﺩﺭ ﺳﺒﺰ ﺷﺪﻥ ﻣﻌﻨﯽ پیدا می کنند.
ﮐﻮﻫﻬﺎ ﺑﺎﻗﻠﻪ ﻫﺎ ﻭ ﺩﺭﯾﺎﻫﺎ ﺑﺎ ﻣﻮﺝ، ﺯﻧﺪﮔﯽ پیدا می کنند. ﻭﻫﻤﻪ ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﺑﺎ "ﻋﺸﻖ"
ﭘﺲ ﻗﻠﺒﻢ ﺭﺍ پذﯾﺮﺍ ﺑﺎﺵ ﻭ
ﻋﺸﻘﺖ ﺭﺍ ﺑﯿﺶ ﺍﺯ پیش ﺩﺭ آﻥ ﺟﺎﯼ ده..
گویند روزی دزدی در راهی بسته ای یافت که در آن چیز گرانبهایی بود و دعایی نیز پیوست آن بود. آن شخص بسته را به صاحبش بازگرداند.
او را گفتند : چرا این همه مال را از دست دادی؟
گفت: صاحب مال عقیده داشت که این دعا، مال او را حفظ می کند و من دزد مال او هستم، نه دزد دین! اگر آن را پس نمی دادم و عقیده صاحب آن مال خللی می یافت، آن وقت من، دزد باورهای او نیز بودم و این کار دور از انصاف است.
آهنگری
با وجود رنجهای متعدد و بیماری اش عمیقا به خدا عشق می ورزید. روزی یکی از
دوستانش که اعتقادی به خدا نداشت،از او پرسید؟
تو چگونه می توانی خدایی را که رنج و بیماری نصیبت می کند، را دوست
داشته باشی؟
آهنگر سر به زیر اورد و گفت :
وقتی که میخواهم وسیله آهنی بسازم،یک تکه آهن را در کوره قرار می
دهم.سپس آنرا روی سندان می گذارم و می کوبم تا به شکل دلخواه درآید.اگر به صورت
دلخواهم درآمد،می دانم که وسیله مفیدی خواهد بود،اگر نه آنرا کنار میگذارم.
همین موضوع باعث شده است که همیشه به درگاه خدا دعا کنم که خدایا ،
مرا در کوره های رنج قرار ده ،اما کنار نگذار.