Wellcom To Jalal Karimi Site

سایت شخصی آقای جلال کریمی

Wellcom To Jalal Karimi Site

سایت شخصی آقای جلال کریمی

جمعه, ۲۴ دی ۱۳۹۵، ۰۷:۳۱ ب.ظ

عباس آمده


ای عاشقان ای عاشقان عالم سراپا ناز شد

سیمرغ قاف عشق را هنگامه پرواز شد

زاسرار خلقت بهر ما افشا هزاران راز شد

کلک جهان آرای حق آماده اعجاز شد

از فرط شادی و شعف عفو گنه آغاز شد

باب الحوائج امد و درهای رحمت باز شد

ساقی بیاور جام می چون اشجع الناس آمده

عاشوریان را مژده ده بر گو که عباس آمده

از دامن ام البنین ماهی به یثرب سر زده

کز حسن رویش طعنه ها  بر خسرو خاور زده

پهلو به پهلوی علی مانند شیر نر زده

گلبوسه ها بر دست او داماد پیغمبر زده

از بهر یاری حسین تکبیر از دل بر زده

پرچم علیه دشمنان بر قله باور زده

ساقی بیاور جام می چون اشجع الناس آمده

عاشوریان را مژده ده بر گو که عباس آمده  

سرچشمه اب بقا جوشد ز چشم مست او

گردد فدائی حسین از چشم مستی هست او

عفو گناه ما کند خالق به ناز شصت او

دل بر حسینش بسته او نازم به بند و بست او

هستی دهد در راه حق هستی شود پا بست او

تا دین نیفتد از بها افتد ز پیکر دست او

ساقی بیاور جام می چون اشجع الناس آمده

عاشوریان را مژده ده بر گو که عباس آمده

او آمده تا خویش را سر مست شیدایی کند

کز مستی و شیدایی اش بر خلق آقائی کند

در کربلای پر بلا جنگی تماشایی کند

در خدمت پیر عطش لب تشنه سقایی کند

صد ها هزاران درد را درمان ایمائی کند

زانفاس گرم خویشتن کار مسیحائی کند

ساقی بیاور جام می چون اشجع الناس آمده

عاشوریان را مژده ده بر گو که عباس آمده

از روز اول مایه عز و وقار زینب است

در کربلای پر بلا او پاسدار زینب است

در موقع اندوه و غم او غمگسار زینب است

اهل حرم را محرم و آئینه دار زینب است

پشت و پناه  و همدم و همکار و یار زینب است

هر جا که نام زینب است او در کنار زینب است

ساقی بیاور جام می چون اشجع الناس آمده

عاشوریان را مژده ده بر گو که عباس آمده

پرچم فراز دین حق پرورده مولاست او

  چون در شجاعت رهبری بی باک و بی پرواست او

همسنگر آزادگی با یوسف زهراست او

باب الحوائج در جهان بر خلق ما فیهاست او

غیرت بسان قطره و در مرتبت دریاست او

ناموس حق را حامی و غارتگر دلهاست او

ساقی بیاور جام می چون اشجع الناس آمده

عاشوریان را مژده ده بر گو که عباس آمده

باشد حسین فاطمه چون شمع و او پروانه اش

جان می کند ایثار او  چون او بود جانانه اش

کرب و بلا میخانه و او ساقی میخانه اش

حق از می قالوا بلی پر می کند پیمانه اش

آب فرات آمد به جوش از نعره مستانه اش

ازاد مردی زنده شد  از همت مردانه اش

ساقی بیاور جام می چون اشجع الناس آمده

عاشوریان را مژده ده بر گو که عباس آمده

عاشق گمنام نوشت:


وقتی که جهان زعشق و احساس افتاد

گلبرگ گلی زشاخه ی یـــــــاس افتاد

شد بال صعود جمله ی عــــــــالمیان

آن دست که از پیکر عبــــــــــاس افتاد



  • جلال کریمی